کد خبر : 48
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۹

گزارشي از رانندگان خطي در جاده ي مرگ…شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی…. جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی…

گزارشي از رانندگان خطي در جاده ي مرگ…شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی….    جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی…

بالاتر از ميدان شهيد بندر(٤شير)كه مي روي ترمينالي را ميبيني كه به ترمينال اهواز-مسجدسليمان شهرت دارد رانندگان پر جنب و جوش و بعضا جوان سعي دارند كه هرچه زودتر مسافران خود را تكميل كرده و حركت كنند…به سراغ اولين راننده مي روم ايمان نام دارد جوان هست و ميگويد كه با ماشين به عنوان راننده

image

image

بالاتر از ميدان شهيد بندر(٤شير)كه مي روي ترمينالي را ميبيني كه به ترمينال اهواز-مسجدسليمان شهرت دارد رانندگان پر جنب و جوش و بعضا جوان سعي دارند كه هرچه زودتر مسافران خود را تكميل كرده و حركت كنند…به سراغ اولين راننده مي روم ايمان نام دارد جوان هست و ميگويد كه با ماشين به عنوان راننده كار ميكند و متعلق به خودش نيست…از وضعيت كار مي پرسم مي گويد كه بايد روزانه حداقل٦ كله(هر رفت يا برگشت يك كله حساب مي شود)برود و بيايد تا بتواند مبلغي كه كفاف هزينه هاي زندگي را مي دهد را دربياورد…از جاده از او مي پرسم آهي ميكشد و مي گويد…اين جاده كه ديگر نياز به توضيح ندارد و ما عادت كرده ايم كه هرچند روز يكبار؛همكاري را از دست بدهيم يا در مسير شاهد تصادفي هولناك باشيم…از پرخطر بودن و بي كيفيت بودن جاده مي گويد و اينكه هرصبح كه ميخواهد بيرون بيايد از خانه…تك دختر٢ساله اش را مي بوسد..چون شايد هرگز برنگردد!

به سراغ فرزاد مي روم كه از قديمي ترين راننده هاي خط هست او هم در مورد جاده مي گويد كه سالهاست كه وعده ي دو باند كردن جاده را داده اند اما اين جاده كماكان قرباني ميگيرد…

به سراغ عبدالله مي روم كه دستش را نشانم ميدهد كه داراي پلاتين هست و مي گويد كه زمستان قبل به علت لغزنده بودن و عدم كيفيت جاده…ماشينش چپه شده و ٢نفر از اعضاي خانواده اش مرده اند و خودش نيز با بدني پر از پلاتين مجبور به بازگشت به جاده ي قتلگاه است!

همگي گلايه مندند…همگي غصه دارند…و مجبورند به طي طريق در مسير مرگ…در شهري كه شدت بيكاري جوانان را افسرده و سر هر كوچه را مزين به حجله هاي مرگ كرده است…به غير از مسافركشي و رانندگي چكار بايد كرد؟!

ميگويند شنيده اند كه استاندار جديد جوان و دلسوز است…ميگويند شنيده ايم كه او خود نيز اهل درد است…آمده است تا تغييرات اساسي كند و استان را از دست مديراني كه خود بر برج عاج لميده اند و نسبت به مردمي كه اينگونه داغدار ميشوند بي تفاوتند..!نجات دهد

از من ميخواهند كه صداي شان را به گوش مسئولين برسانم

از شهري بگويم كه بخاطر مشكلات راه…به بن بست تبديل شده است…!از درد بگويم..از فقر…از شهري كه راه هايش به راه شوسه شبيه شده اند! از جاده اي كه سالهاست رنگ بازديد مديركل به خود نديده است!!!

آنقدر مي گويند و مي گويند كه قلبم بدرد مي آيد…دلم از غصه خون مي شود آخر راننده اي كه عكس پسر خودسالش را با تسبيح به آيينه ي جلو ماشين آويز كرده است…چه گناهي كرده است؟! و كودكاني كه هرماهه در اثر بي تدبيري ها يتيم ميشوند

آيا شهري كه اينهمه سرمايه از منابعش به كشور تزريق شده است حق داشتن يك جاده ي اتوبان سالم و بي خطر را ندارد…؟

ما بچه هاي شهر غم زده..شهر آتش هاي جاويدان و امروز شهر جاده ي مرگ…همه ي هم استاني ها را به كمك و ياري ميطلبيم و از همه ي عزيزان ميخواهم كه تصاوير دردناك اتفاقات جاده ي مرگ را كه بيانگر محروميت و مظلوميت مردم شريف و دردكشيده ي شهرم است را به شماره ي ٠٩١٢٤١٩٥٨١٨/بابك طهماسبي از طريق واتس آپ يا تلگرام ارسال نمايند تا با تهيه ي كليپي واقعي و تقديم آن به استاندار محترم و وزير محترم راه و شهرسازي خواهان بركناري مديران نالايق و نيز سروسامان دادن به وضعيت جاده و راه شهرهاي استان بويژه مسجدسليمان باشيم

در ادامه شعري زيبا و تاجيكي كه بيانگر وضع فعلي و حال امروز مردم شهر مظلومم مسجدسليمان است را به شهر غمزده ام و هم استاني هاي دلسوز و خونگرمم تقديم مي نمايم…

شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی

جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی…

کوچ کردن دسته دسته آشنایان، عندليبان

باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی

وای از دنیا که یار از یار می ترسد…!

غنچه های تشنه از گلزار می ترسد!

عاشق از آوازه دیدار می ترسد

پنجه ی خنیا گران از تار می ترسد!

“شه سوار از جاده هموار می ترسد…!”

این طبیب از دیدن بیمار می ترسد

ساعتها بشکست و درد شاعران از حد گذشت

سالهای انتظاري بر من و تو بد گذشت…

آشنا نا آشنا شد ، تا بلي گفتم بلا شد

گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم

سنگ سنگ کلبه ی ویرانه را بر سر زدم

آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید

چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت

آسمان افسانه ی ما را به دست کم گرفت..!

جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد

بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد…!!!

شهريور٩٥/بابك طهماسبي

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

5 × دو =

logo-samandehi